English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
operating weight U وزن عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
aitcraft operating weight U وزن اصلی هواپیما
Other Matches
weight average molecular weight U میانگین وزنی وزن مولکولی
operating U عملیاتی
self operating U خود کار
operating U عامل
operating lever U اهرم عملکرد
operating lever U دستگیره عامل کولاس
operating lever U اهرم گرداننده
operating ratio U نسبت کارکرد موتور یا ناو
operating level U سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
operating level U سطح فعالیت
operating key کلید گزینش
operating loss U زیان عملیاتی
operating manual U دستورالعمل
operating program U برنامه عملیات
operating program U برنامه اجرایی
operating lever U اهرم عامل اهرم کولاس
operating profit U سود عملیاتی
operating point U نقطه کار
operating personnel U افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
operating personnel U پرسنل فعال
operating panel U تابلوی عملکرد
operating manual U دستور کار
operating instruction U دستور کار
operating instruction U مقررات کار
operating handle U دستگیره راه اندازی
operating conditions U رژیم
operating condition U رژیم
operating budget U بودجه بهره برداری
operating budget U بودجه عملیاتی
operating bridge U پل کارگاهی
operating bridge U پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
operating agency U شعبه عامل
machine operating U عملکرد ماشین
operating cost U هزینه عملیاتی
operating cost U هزینه بهره برداری
operating cost U مخارج عملیاتی
operating handle U دستگیره کولاس
operating handle U دستگیره عامل
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
operating expenses U مخارج عملیاتی
field operating U عمل کننده در صحرا
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
operating profit U سود ناخالص
operating ratio U نرخ عملیاتی
operating ratio U نسبت عملیاتی
operating system/ U سیستم عامل دو
operating temperature U دمای عملیاتی
operating temperature U درجه حرارت کار
operating voltage U ولتاژ کار
operating theatres U نمایشگاه عمل جراحی
operating rooms U اطاق عمل
operating room U جایگاه عمل
operating room U اطاق عمل
operating rooms U جایگاه عمل
operating capital U سرمایه در گردش
operating theatre U نمایشگاه عمل جراحی
operating systems U سیستم عامل
operating system U سیستم عامل
operating cord U نختنظیم
operating dam U سدعملیاتی
operating floor U عملیاتزمین
operating signal U سیگنال دستگاه
operating signal U چانل موجوددر دستگاه امواج ارسالی
operating slide U دستگاه الات متحرک تیربار الات متحرک یا قسمتهای خوراک دهنده
operating rod U میلهعملیات
operating speed U سرعت عملیاتی
operating speed U سرعت عملکرد کار
operating staff U کارمندان عملیاتی
operating staff U متصدیان
operating stand U اطاق هدایت
operating agency U قسمت اجرایی
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
operating supplies U مواد کمکی
disk operating system U سیستم عامل گردهای
gate operating ring U حلقهورودیعملکننده
maximum operating voltage U ولتاژ کار حداکثر
network operating system U سیستم عامل شبکه
goest operating system U سیستم عامل مهمان
host operating system U سیستم عامل میزبان
deployment operating base U پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
disk operating system U کنترل کننده دیسک خوان سیستم عامل دیسک
crypt operating instructions U دستورالعملهای انجام عملیات رمز دستورات کار با رمز
current operating allowance U سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
shortest operating time U کوتاهترین زمان عملیات
standing operating procedures U روش جاری عملیاتی
standing operating procedures U روش جاری مخابرات
tape operating system U سیستم عامل نوار
gate operating platform U سکوی مانور دریچه ها
fleet operating base U پایگاه عملیاتی ناوگان
gate operating deck U سکوی مانور دریچه ها
operating system monitor U مبصر سیستم عامل
virtual storage operating system U سیستم عامل حافظه مجازی
breechblock operating lever assembly U سطحبازکنندهگلنگدنتفنگ
alternate escort operating base U پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
multiple loading operating system U سیستم عامل بارکننده چندتایی
general purpose operating system U سیستم عامل همه منظوره
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
self weight U ویژه وزن
weight in U وزن کشی
self weight U خود وزن
weight U قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
weight U گرانی
weight U وزن دادن
weight U وزن
weight U بارکردن
weight U سنگین کردن
weight U چیزسنگین
weight U سنگینی
weight U لنگر
weight U سنگ وزنه
weight U میزان
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight U فشار
weight U نزن
statistical weight U وزن اماری
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
the weight is kilogrammes U وزن
the weight is kilogrammes U ان 5 کیلوگرم است
to carry weight U نفوذ یا اهمیت داشتن
toe weight U وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
total weight U وزن کل
unit weight U وزن مخصوص
sliding weight U وزنمتحرک
paper weight U کاغذ نگهدار
paper weight U وزنه
ramp weight U حداکثر وزن ممکن هواپیما
short weight U سنگ کم
short weight U وزنه کم
specific weight U وزن مخصوص
specific weight U سنگینی ویژه
specific weight U وزن ویژه
weight by volume U وزن حجمی
light-weight U سر خالی
dead weight U خودوزن
dead weight U کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight U وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
make weight U سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
where is the kilogramme weight ? U وزنه ....
where is the kilogramme weight ? U سنگ کیلوگرم کجاست
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
weight zone U مربع وزن گلوله
dead weight U ویژه وزن
dead weight U وزن بی اوار
weight trainer U مربیوزنه
carpet weight U وزن فرش
to lose weight U لاغر شدن
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
put on weight <idiom> U افزایش وزن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
You are going to gain weight. if you let yourself go. U اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
weight trainer U آموزندهوزنه
weight training U بدن سازی
weight ton U تن سنگین
weight throw U پرتاب وزنه
weight function U تابع وزنی
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
make-weight U سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
weight and measures U سنگ و اندازه
make-weight U سر وزن رسیدن وزنه بردار
unladen weight U وزن کامل خودرو
unladen weight U وزن ناخالص خودرو
make weight U سر وزن رسیدن وزنه بردار
weight index U شاخص موزون
weight lifter U وزنه بردار
weight the sugar U قند را بکشید
weight ratio U نسبت وزن
weight program U تمرین وزنه برداری
weight percent U درصد وزنی
weight of solids U وزن ذرات
weight man U پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
weight lifting U وزنه برداری
unit weight U وزن واحد
molecular weight U جرم مولکولی
heavy weight U 18+ کیلوگرم
gross weight U وزن ناخالص
gross weight U وزن ناویژه
gross weight U وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
gross weight U وزن کل
light weight U سبک وزن در اصطلاح کشتی و مشت زنی و مانندانها
formula weight U وزن فرمولی
fixed weight U وزن ثابت
equivalent weight U وزن هم ارز
equivalent weight U وزن معادل
empty weight U وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
gross weight U وزن با فرف
maximum take off weight U حداکثر وزن برخاستن
molecular weight U وزن مولکولی
milliequvalent weight U وزن هم ارز میلی گرمی
heavy weight U سنگین وزن
net weight U وزن کلی
middle weight U میانه
net weight U وزن خالص
he is half your weight U وزن او نصف وزن شما است
middle weight U میان وزن
letter weight U کاغذ نگاه دار
drop weight U وزن سقوطی
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
counter weight U وزنه تعادل
laden weight U وزن کلی خودرو با بار
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com